شخصیتها:
مراقب
دانشجو
جلسۀ آزمون. صندلیها خالی است و فقط دانشجویی روی اولین صندلی، مقابل دیوار نشسته و برگههای آزمون مقابلش قرار دارد. ناظر از پنجره بیرون را تماشا میکند. دانشجو به عقب بر میگردد و لحظاتی خیره میماند. در همین لحظات، مراقب متوجه و بالای سر او ظاهر میشود.
مراقب (بهآرامی و مؤدبانه): میدونی نگاه کردن به جایی غیر از برگۀ آزمون ، تخلف محسوب میشه؟
دانشجو (با متانت و بدون اینکه دستوپایش را گم کند): ولی پشت سر من کسی نبود آقا.
مراقب: وقتی سرت رو برگرداندی فهمیدی کسی نیست. قبلش که نمیدونستی؟ میدونستی؟
دانشجو: نه نمیدونستم. اما برای منظور بدی نگاه کردم. چند لحظه ناخودآگاه به صندلیهای خالی خیره شدم.
مراقب (با تعجب): به صندلیهای خالی؟
دانشجو: بله. آخه من نویسندم. عادت کردم همهجا رو خوب نگاه کنم. خب بعضی وقتا هم این نگاهکردنها کار دستم میده. مث همین حالا.
مراقب: به به. آقای نویسنده! حالا چی مینویسی؟ کتاب هم نوشتی؟
دانشجو: نه. بیشتر برای خودم مینویسم. گاهی هم چیزی توی کانالم منتشر میکنم؟
مراقب: کانال؟
دانشجو: کانال تلگرام. شما تلگرام ندارید؟
مراقب (با لحنی جدی): نه. من اهل این مزخرفات نیستم.
دانشجو پاسخی نمیدهد. مراقب به ساعتش نگاه میکند.
– به هر حال پنج دقیقه بیشتر وقت نداری. (با حالتی شعرگونه): ای که زمان گذشت و تو در خوابی، مگر این پنج دقیقه دریابی.
دانشجو: عالیه آقا.
مراقب: چی عالیه؟ اینکه فقط پنج دقیقه وقت داری؟
دانشجو: نه. دریافتن عالیه. دریافتن همین پنج دقیقهها.
مراقب برگۀ پاسخنامۀ دانشجو را بر میدارد و لحظاتی براندازش میکند:
– سؤال آخرو اشتباه زدی آقای نویسنده. موارد الف و ب صحیح میباشند.